- در انداختن
- انداختن، بمجادله و مناظره افکندن
معنی در انداختن - جستجوی لغت در جدول جو
- در انداختن
- درگیر کردن، انداختن، افکندن، به درون افکندن، شروع کردن، آغازکردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مجرد گشتن و نشاط کردن
حرکت دادن و جنباندن سر به هر طرف از روی تکبر و مستی و شور و حال
منسوخ کردن، از بین بردن
برافکندن، از میان بردن، نابود کردن، رسم و عادت یا قانونی را از بین بردن
Discard
выбрасывать
wegwerfen
викидати
wyrzucać
descartar
scartare
descartar
weggooien
membuang
त्यागना
ফেলে দেওয়া
پھینکنا
کودکان برای قرعه کشیدن طریق خاصی دارند که آنرا بش انداختن گویند باین طریق که حلقه وار میایستند و دست راست را پشت سر میبرند و یکنفر (یا علی) میگویند و بمجرد ادای این کلمه همه دستها از پشت سر بجلو میاید در حالیکه هر یک از آنها یک یا دو یا سه یا چهار انگشت از انگشتان یک دست خود را باز گذارده و بقیه را بسته است. آنگاه همانکه یا علی گفته انگشتهای باز را میشمارد و مثلا بیست و یک انگشت شده از خود یا از دیگری که قبلا قرار گذارده اند شمارش میکند. عدد آخر بهر کس افتاده (باز طبق قرار قبلی) او را بمیان کشیده بازی خود را (مثلا بازی باقلا بچند من) آغاز میکنند پشک انداختن
مسخره کردن ریشخند کردن ملعبه قرار دادن، شنا کردن سباحت
بار افکندن، کود دادن زمین
سوال کردن تقاضا کردن
انداختن سپر بر زمین، هزیمت کردن گریختن، عاجز شدن، تسلیم شدن، یا سپر افکندن بر آب. زبون شدن فروتنی کردن
پرتاب کردن تیر بوسیله کمان تفنگ و غیره، طعنه زدن، دعای بد کردن نفرین کردن